بابادوک
«بابادوک» از معدود فیلمهایی است که خلاف جهت رودخانهی فیلمهای بیارزش سالهای اخیر ژانر وحشت، شنا میکند. ژانری که در عناصر خون و خونریزی و کلیشههای تهوعآور به منجلاب کشیده شده و فراموش کرده است که وحشت واقعی یعنی تخریب روحی و روانی تمام عیار پروتاگونیستاش با منبع ترس. «بابادوک» این کار بزرگ را به خوبی انجام میدهد. یعنی کاراکترهای مرکزیاش، مادری تنها با پسر بچهی آشفتهاش را بدون یک لحظه تردید، حسابی با ترس میچلاند. اما نقطهی عطف فیلم بر این سفر خروشان، پیامی است آرامشبخش دربارهی حزن و اندوه و فضایی که ما برای این احساساتِ ناراحتکننده در زندگیمان باز میکنیم. استفادهی متخصصانه از ترسهای ناگهانی، تصاویر مغشوشکننده و آن منبع وحشتآفرین، «بابادوک» را به تجربهی بیبدیلی تبدیل کرده است. قلبی که زیر این ترس به تمام اجزای فیلم خونرسانی میکند، سبب میشود تا بارها برای تماشای دوبارهی این داستان بازگردید.
پسرانگی
تک تک ما، ستارههای داستان زندگی خودمان هستیم. یکی از نکات شگفتانگیز «پسرانگی»، فیلم تازهی ریچارد لینکلیتر، این است که در طول فیلم شاهد رشد کردن یک پسر ثابت هستیم که از شش سالگی تا وقتی به مردی 18 ساله تغییر شکل میدهد، با او همراه هستیم. با همین تکنیک میخکوبکننده که سبب شده دورهی فیلمبرداری 12 سال زمان ببرد، پسرانگی از دل سادهترین و پیشپا افتادهترین لحظات و تصاویر زندگی شخصیتهایش، درام، هیجان، غم، خاطره، حیرت، خوشحالی و زیبایی بیرون میکشد. اردو زدن، طلاق، کلاسهای عکاسی و فارقالتحصیلی؛ میبینیم که همهی اینها برای یک نفر و یک بازیگر اتفاق میافتد. لینکلیتر باری دیگر یادمان میآورد که گذر زمان و زندگیِ عادی همهی ما اهمیت ویژهای دارد. یک سری لحظات به ظاهر بیاهمیت برای دیگران، اما به شدت باارزش و حیاتی برای هرکسی که آنها را تجربه میکند. لحظاتی که ما را آرامآرام به چیزی که میشویم، تبدیل میکنند.
طلوع سیارهی میمونها
Dawn of the Planet of the Apes
«طلوع سیارهی میمونها» یکی از بلاکباسترهای تابستان و در عین حال یکی از احساس برانگیزترین فیلمهای امسال هم است. فیلمی که روی کاغذ نباید اینقدر خوب درمیآمد. چون نیمی از فیلم را در سکوت مکالمهی اشارهای میمونها به سر میبریم و نیمی دیگر را در هیجان خفهکنندهی جنگی دیدنی. اما فیلم به دلایلی به یکی از شگفتیهای امسال تبدیل میشود. داستان سقوط بشریت در هر دو طرف میمون و انسانها، احساس همدردی بیننده را دربرمیگیرد. فیلم در خلق سکانسهای بزرگ و انفجارمحور کم و کسر ندارد، اما ارزش اصلی آن را باید در همان لحظات کوچک و پُرمعنایش جستجو کنید. مردی بعد از سالها، عکس خانوادهاش را در تبلتاش میبیند. یک مادر و پدر به فرزند تازهمتولدشدهشان نگاه میکنند. میمون ها و انسانهایی که با هم صحبت و درد و دل میکنند.
کارگردانی زیبا و شگفتانگیز فیلم را هم باید در آن پلان طولانی تانکسواری نظاره کنید. «طلوع سیارهی میمونها» یک تراژدی شکسپیری است که عناصر فیلمهای قبلی را به طرز فاحشی پیشرفت داده است. طلوع سیارهی میمونها از فیلمهایی است که خیلی کم پیدا میشوند تا در ادامهشان موفقتر از قبل ظاهر شوند. فیلم هم آنقدر تاثیرگذار است که چشمهایتان را با یک میمون انساننما گره میزند و همان اندازه سرگرمکننده است که هیجان را در رگهایتان به جوشش میآورد. شما میتوانید از اینجا، نگاهی کلی به فیلم «طلوع سیارهی میمونها» داشته باشید.
لبهی فردا
«لبهی فردا» یکی از فیلمهای هوشمندانهی علمیتخیلی با شخصیتهای قوی، پیچشهای جذاب و درگیرکننده است که هرچند سال یکبار انقدر موفقیتآمیز و تر و تمیز درمیآیند. در این فیلم، تام کروز نقش مسئول روابط عمومی نیروی هوایی را بازی میکند و مجبور میشود جای گرم و نرماش را برای نبرد در جبهههای مقدم جنگ با موجودات فضایی از دست بدهد. بدون لو دادن داستان باید بگویم همه چیز خوب پیش نمیرود و معقولهی سفر در زمان و سرهنگ ریتا پیوتروسکی (امیلی بلانت) تبدیل به موادلازم برای نجات جهان میشوند. این فیلم یکی از داستانهای کمیاب سفر در زمان است که شما را علاوهبر اینکه متقاعد به باور اتفاقات میکند، از دل داستانی پُر فراز و نشیب، گاها کمیک و خشونتبار بیرون میکشد که عاشقان این ژانر نباید به این راحتیها از دستاش دهند.
لینک دانلود بنابه در خواست کاربران ، حجم : 750 مگابایت ، کیفیت : 720p WEBDL
هتل گرند بوداپست
چیزی که دربارهی فیلم «هتل گرند بوداپست» عالی است، المانهای وس اندرسونیاش است که از ثانیهی اول تا لحظهی آخرش را آزینبندی کردهاند و تمام فیلم را به سمت اثری پُر زرق و برق، نادر، خواستنی و غیرعادی سوق داده است. با وجود تم عجیباش، لوکیشنهای رنگارنگاش و شخصیتهای غلو شدهاش، «هتل گرند بوداپست» تجربهی منحصربهفردی را ارائه میدهد که هر روز شاهدش نیستید.
فیلم روی هتلی در دههی 1930 تمرکز کرده، در حالی که حکومت فاشیستی کشور خیالیای که داستان در آن میگذرد، همهچیز را به جنب و جوش میاندازد و قصه ماجراهای پیشخدمتی نوجوان به نام زیرو، همراه با ارباباش موسیو گوستاوو اچ را دنبال میکند. فیلم کلکسیونی است از نمایشهای کوتاه بازیگران مشهور، موسیقیهای شاد و هنرنماییهایی که لیاقت صفت «بزرگ» را دارند.
بازیهای گرسنگی: مرغمقلد: قسمت اول
The Hunger Games: Mockingbird Part 1
فیلمهای «بازیهای گرسنگی» همیشه یک سر و گردن از دیگر فیلمهای جوانپسندِ سالهای اخیر سینما بهتر و قدرتمندتر بودهاند. یکی از دلایل این موفقیت به بازی جنیفر لارنس در قالب کتنیس اوردینِ احساساتی اما شجاع و سختکوش به عنوان قهرمان جوان فیلم برمیگردد و بخش دیگری به خاطر این است که فیلمهای بازیهای گرسنگی واقعا دربارهی جنگ و انقلابهای خشونتباری هستند که موارد هوشمندانهای هم دربارهی وحشت و پیچیدگیهای این اتفاقات زیر پوستهی اکشنی نوجوانپسند پیچیدهاند. قسمت اول «مرغمقلد» بالاخره این کاغذ بستهبندی را تقریبا به جز قسمتی پاره میکند و چهرهی واقعی مجموعه را با حرفهایی تفکربرانگیز دربارهی دیوانگی و خشونت سیاستهای جنگی فاش میکند. این قسمت تاریکتر از قبل است و این مجموعه را برای پایانِ نهایی وارد سطح بزرگسالانهای میکند.
بینستارهای
امکان ندارد کرستوفر نولان فیلمی داشته باشد و آن فیلم به یکی از موردبحثترین موضوعات سینمایی سال بدل نشود. «بینستارهای» یکی دیگر از فیلمهای جاهطلبانهی نولان است که خوب از آب درآمده اما مشکلات بزرگی دارد که آن را از تبدیل شدن به یک شاهکار باز داشته است. فیلم ترکیبی از عروج انسانها به قلب بیکران فضا، توانایی ایستادگی بشریت و قدرت عشق است. چپاندن تمام این موضوعات وسیع در یک حماسهی سه ساعته به سختی به اثری کامل بدل میشود. اما با این حال «بین ستارهای» ایدههای جذاب و تفکربرانگیزی را مطرح میکند که تماشای آن خالی از لطف نیست.
تنها عاشقان زنده میمانند
«تنها عاشقان زنده میمانند» فیلم فضاسازی است. فیلمی که در داستانسرایی سبک است، اما در شخصیتپردازی، خلق اتمسفری گیرا و موسیقی متن شگفتانگیز سنگین عمل میکند و همین نمایش هنرمندانهی فیلم از خونآشامان و تصاویر رویاگونهای که از شهرها ارائه میکند، باعث میشود تا دوست داشته باشید زمان بیشتری را در دنیایش بگذرانید. در این فیلم آدام و ایو خونآشامانی چندصد ساله هستند که حسابی یکدیگر را دوست دارند و البته هرکدامشان هنرمند هم هستند. آدام موسیقیدان است و ایو هم یک شیطانبالفطره. فیلم ترسناک است، اما بیشتر پُستهارر (Post-Horror) است تا ضیافتی وحشتآفرین. فیلم جلوههای تصویری چشمگیری دارد و واقعا سرگرمکننده است.
اسنوپییرسر
«اسنوپییرسر» در حقیقت برای بازیدوستان همانند اقتباسی از بازیهای «بایوشاک» است. با همان دنیای پر زرق و برق، با همان آنتاگونیستِ به ظاهر اخلاقگرا و همان قهرمان کسلکننده که انقلابی به راه میاندازد و نظم آرمانشهری را به هم میریزد. فیلمی دربارهی مبارزهی طبقههای مختلف جامعه برای رسیدن به بالای هرم قدرت که در اینجا در محیطی بسته و به صورت افقی صورت میگیرد. «اسنوپییرسر» نمادگرایی زیبایی دارد و به جامعهی امروز ما تنه میزند. فیلم با تصاویر فراموشناشدنی، خونین و عجیباش تمام حواستان را به قاب دوربیناش جذب میکند. از آن نبرد خشونتبار نگهبانان با انقلابیها در واگن تاریک قطار گرفته تا اتاق ترسناک درس بچهها. اگر از خورههای بایوشاک هستید، هماکنون بیخیال خواندن این مطلب شوید و بروید فیلم را ببینید!
قصهی پرنسس کاگویا
«قصهی پرنسس کاگویا»، روایتی تکاندهنده از لحاظ تصویری، صمیمی و شوکهکننده است، که میتواند اشکهایتان را مثل دختربچههای سه سالهی نازکنارنجی سرازیر کند. داستان این انیمیشن دربارهی موجودی ماوراطلبیعه است که در قالب یک نوزاد دختر به زمین میآید و به شکل یک زن جوان که عاشق طبیعت است رشد میکند و در ادامه توسط جامعه زندانی میشود. این فیلم با هر ضربهی قلمویش بهتر از هر فیلمی دربارهی زن بودن، تفاوت زندگی روستایی و شهری و طبیعتِ عشق خانواده حرف میزند.
زیر پوست
«زیر پوست» یک فیلم ترسناک/علمیخیالیِ اتمسفریکِ خفقانآور است. داستان بیگانهای که در قالب زنی زیبارو به زمین آمده و با اغوای مردان، آنها را به قتل میرساند. این گشتوگذاری تاریک دربارهی حقیقت انسان بودن است. دربارهی اینکه یک موجود ماورایی ممکن است چه چیزی از ما بسازد. فیلم نگاهی شگفتانگیز به فرهنگ آشنایی زنان و مردان و اتفاقات ترسناکی که ممکن است بعد از آن به وقوع بپیوند دارد، در حالی که جای جنسها را به شکل سیاستمدارانهای عوض کرده است. «زیر پوست» در عین کدر و مبهم و عجیب بودن خجالتی نیست و همین تلاش برای توضیح ندادن خودش است که آن را به اثری قدرتمندتر بدل کرده است.
در صورت درخواست لینک دانلود مستقیم و البته رایگان در بخش نظرات اعلام فرمائید.
حالا شما بگویید بهترین فیلمهایی که امسال دیدهاید، چه بودند؟